من توانایی ادبی سالینجر را ندارم. اما کاش میشد همانند او انزوا گزید. راحت. آسوده. جدا از روزمرهگیها. جدا از هیاهوی زمان.
ساعت دو بامداد جمعه، خبر را نوشتم. چرا باید خبرهای مرگ را من بنویسم ؟
«پایان دلتنگیهای نویسندهی ناتور دشت
جروم دیوید سالینجر درگذشت
جی.دی سالینجر، نویسنده آمریکایی رمان «ناتور دشت» بعد از سالها انزوا و گوشهگیری، در سن ۹۱ سالگی و به مرگ طبیعی درگذشت. در مجامع ادبی این شایعه وجود دارد که سالینجر در این سالهای طولانی که به انزوا سپری کرده، احتمالا آثار فراوانی نوشته است که هرگز کسی از آنها خبر ندارد.
سالینجر روز ۲۷ ژانویه در خانه شخصیاش در شهر کورنیش واقع در ایالت نیوهمپشایر آمریکا، درگذشته است.
به نوشته نیویورک تایمز، هارولد آبر، نمایندهی ادبی سالینجر، با تایید مرگ این نویسنده، درگذشت او را طبیعی به علت کهولت سن دانسته است.
در مجامع ادبی این شایعه وجود دارد که سالینجر در این سالهای طولانی که به انزوا سپری کرده، احتمالا آثار فراوانی نوشته است که هرگز کسی از آنها خبر ندارد. مشخص نیست اگر این شایعه واقعیت داشته باشد، چه سرنوشتی در انتظار آثار منتشر نشده این نویسنده است. بیشک منتقدان و علاقهمندان به آثار سالینجر امیدوارند این نوشتهها، اگر سالینجر پیش از مرگ آنها را نابود نکرده باشد، منتشر شوند.»- «ادامه خبر»
عطف: «شنبه با طعم مرگ»
از بختبرگشتگی من است شاید که خبرهای مرگ را معمولا من مینویسم.
امسال مجبور بودم فعل «درگذشت» را کنار اسمهایی چون «مهدی سحابی»، «رضا سیدحسینی»، «محمد حقوقی» و «اسماعیل فصیح» بگذارم تا تیتری شکل بگیرد، خبری در پیاش و صفحهای ورق بخورد.
از بختبرگشتگی من است شاید که خبرهای مرگ را معمولا من مینویسم.
یادم نیست امروز چندمینش در یک سال گذشته بود؛ ولی امروز هم این واژه نحس را کنار اسم «محمد ایوبی» چسباندم.
از بختبرگشتگی من است شاید.
1 comment:
:O ای وای! چقدر ناراحت شدم! همیشه دوست داشت براش یه نامه بنویسم و بهش بکم چقر حس هولدن کالفید رو درک میکنم! وقتی که اون کلاه شکاری قرمز رو روی سرش میذاره!ناراحت شدم باز
Post a Comment