Friday, August 24, 2012

سلام الاغ عزیز

قرار شده برای پندار ستونی بنویسم که احتمالا نامش «از پشت شیشه‌ی عینک» باشد. اولینش این است:


حوصله نکردید روی لینک کلیک کنید متنش این است:



یادداشتی از آرمان اسلامبولچی

کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه: فیلمی برای نخندیدن

آیا ایرج طهماسب و حمید جبلی این‌بار گاف داده‌اند و این دو هنرمند هم دیگر دارند نان شهرت قبلی‌شان را می‌خورند و فقط به فکر گیشه هستند؟ نخستین تکذیب کنندگان ادعایی که مطرح می‌کنم خود فیلم «کلاه قرمزی و بچه‌ننه» است. این ادعا که: این فیلم برای خندیدن نیست، برای نمایش برخی از مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و انتقاد از آن‌هاست.


در خبرها بود که باوجود مشکلاتی که برای نمایش «کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه» وجود داشت، این فیلم بازهم دارد رکورد جدیدی برای فروش سینماها باقی می‌گذارد و در این ماه پایانی تابستان رونقی به سالن‌های خاک گرفته هدیه می‌کند. اما این‌ها حرف جدیدی نیست. حرف جدید این است که از این‌سو آن‌سو می‌شنویم بعضی‌ها ناامید سالن سینما را ترک کردند. روی وبلاگ‌ها یا شبکه‌های اجتماعی هم کم نیستند کسانی که طلب‌کارانه اعتراض کرده‌اند و گفته‌اند «هیچ چیز برای خندیدن وجود نداشت». مثلا مخاطبی به اسم مجتبی روی صفحه‌ی ویژه‌ی «کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه» در فیس‌بوک نوشته: «حتی بچه‌ی دوستم که همراهمون بود می‌گفت خسته شدم، بریم خونه» یا حمید روی همین صفحه از دیگران خواسته پولشان را برای این فیلم دور نریزند.

آیا ایرج طهماسب و حمید جبلی این‌بار گاف داده‌اند و این دو هنرمند هم دیگر دارند نان شهرت قبلی‌شان را می‌خورند و فقط به فکر گیشه هستند؟

کلاه‌قرمزی محصول دهه‌ی هفتاد است. زمانی که تلویزیون برای بچه‌ها یکی از مهم‌ترین تفریح‌ها بود. در سال ۱۳۷۳ هم پای این شخصیت محبوب به سینما باز شد و فیلم «کلاه‌قرمزی و پسرخاله» جوری فروش کرد که تا سال‌ها بهانه‌ای بود برای منتقدانی که می‌خواهند به سینمای جدی ایران بتازند: «وای به حال سینمایی که سال‌هاست پرفروش‌ترین فیلمش یک فیلم کمدی-عروسکی برای بچه‌هاست».

حالا واقعا نمی‌شود از بچه‌های سال ۱۳۹۱ انتظار داشت به همان چیزی بخندند که بچه‌های ۱۸ سال پیش می‌خندیدند. این را ایرج طهماست و حمید جبلی هم خوب می‌دانند. آن‌ها کاملا متوجه هستند که مخاطب آن‌ها بچه‌های ۱۸ سال پیش هستند. کسانی که حالا حداقل ۲۵ سال زندگی کرده‌اند. اگر هم کودکی به سینما بیاید برای شهرتی است که همین بچه‌های قدیم و بزرگ‌های الان برای کلاه‌قرمزی ایجاد کرده‌اند.

برای همین بچه‌ی دوست مجتبی حق داشت که حوصله‌اش سر برود در حالی که پدرش و دوست پدرش که بعدها ماجرا را در فیس‌بوک گزارش می‌کند، با اخم توی سینما نشسته‌اند. فکر نمی‌کنم طهماسب و جبلی هم این را ندادند. پس آن‌ها چرا بازهم یک فیلم از کلاه‌قرمزی ساخته‌اند و مخاطبشان کیست ؟

نخستین تکذیب کنندگان ادعایی که مطرح می‌کنم خود فیلم «کلاه قرمزی و بچه‌ننه» است. این ادعا که: این فیلم برای خندیدن نیست، برای نمایش برخی از مشکلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و انتقاد از آن‌هاست.

این دیالوگ‌ها را بخوانید:

«دشمن فرضیو ول کنین، یکی اون دیوونه‌ رو بگیره»
«بازجو: نه تو کلاه‌قرمزی نیستی، پسرعمه‌ای
کلاه‌قرمزی: اگه پسر عمه‌باشم می‌ذارین برم خونه؟»
«جای بچه‌ها زندان نیست»
«این دادگاه برای همیشه تعطیل است»

یا به‌یاد بیاورید که پسرخاله دیگر نرفته هزارتا نان بخرید، بلکه در خرابه‌ای نشسته و در حالی که اطرافیانش گشنه‌اند، درباره نان خریدن آواز می‌خواند و اطرافیان دست می‌زنند.

یا به‌یاد بیاورید یک گروه پلیس را که از شستن یک بچه‌ننه‌ که خودش را خراب کرده عاجزند، یا بیگناهی را اشتباهی به زندان انداخته‌اند در حالی که «مجرم خطرناک» آن بیرون آزاد است.

یا پدرمادرهایی که دلشان برای فرزند زندانی‌شده‌شان تنگ می‌شود.

یا به‌یاد بیاورید که همه‌ی سرباز‌ها در روز روشن خوابیده‌اند و این مساله مورد اعتراض پسرعمه‌زا هم قرار می‌گیرد: «آخه الان چه وقت خوابه؟»

یا دادگاهی که شاکی و متهم و قاضی و حاضرین و غایبین به یک اندازه «مسخره» (و نه خنده‌دار) هستند.

آیا چنین فیلمی برای خنداندن ساخته شده و برای سرگرم کردن بچه‌ها؟ من می‌گویم خیر، اما چرا نخستین تکذیب کننده این «خیر» خود فیلم است؟

فیلم‌ساز در درجه‌ی اول می‌داند که مخاطب اصلی‌اش دیگر بچه‌ها نیستند. در ابتدای فیلم کلاه‌قرمزی با آن الاغ معروف ملاقات می‌کند که در سال ۱۳۷۳ برایش می‌خواند «سلام الاغ عزیز حالت چطوره» و این مساله آن موقع خیلی جذاب بود، اما حالا ۱۸ سال بعد، فیلم با صحنه‌ای مشابه شروع می‌شود، بچه‌های امروز که هیچ‌تصوری ندارند که چرا این الاغ وسط شهر جلوی راه کلاه‌قرمزی قرار گرفته. انگار فیلم‌ساز می‌خواهد بگوید سلام بچه‌های ۱۸ سال پیش. یادتان هست این الاغ عزیز را؟ این فیلم برای شماست. ولی شما که دیگر به این الاغ نمی‌خندید، می‌خندید؟

خوب فیلم‌ساز اول تکلیفش را مشخص کرد که با کی حرف می‌زند یا حداقل «در درجه‌ی اول» با کی حرف می‌زند. بعد می‌رود سراغ مسایلی که گفتیم و اصلا خنده دار نبودند. فقر، تصاویری بدون توضیح از یک کودک که شبیه‌بچه‌های خیابانی است (و من فکر می‌کنم واقعا از میان بچه‌های خیابانی انتخاب شده) زن‌هایی که خودشان قبول دارند تنها کارشان شستن و رفتن است و خانواده‌ی محترمی که برای خوردن یک وعده صبحانه، چیزی بیشتر از چند تکه نان خشک ندارند، اما زیاد به روی‌خودشان نمی‌آورند که بی‌چیز شده‌اند. پلیس‌های بی‌دست و پا و آدم‌هایی که بازیگر نیستند، آدم‌های معمولی کوچه خیابانند و خودشان آن‌قدر گیر هستند که حتی حاضر نیستند مستراح مغازه یا خانه‌شان را در اختیار یک کودک قرار دهند که دارد فشار سختی را تحمل می‌کند!

اما فیلم‌ساز بعد از نمایش این مسایل که بیشتر نماد مسایل جدی اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی هستند، به سرعت با صحنه‌هایی از ساز و آواز و نوعی کمدی که زیاد هم خنده‌دار نیست (که بیشتر مسخره است) نمادین بودن فیلمش را تکذیب می‌کند.

چرا تکذیب می‌کند؟ به نظر من جوابش واضح است.

به هرحال کلاه‌قرمزی هم راضی شد که به بازجو بگوید پسرعمه است تا بتواند برگردد خانه!

Tuesday, January 03, 2012

من/خواب/سیگار

خواب دیدم آمریکا خوابش برد، چین زمین را بلعید!
خاورمیانه خودش را منفجر کرد و قفقاز آتش گرفت.
در اثر شعله‌های قفقاز، یخ‌های قطب آب شد و استرالیا را غرق کرد.
هواداران پوتین سن‌پترزبورگ را محاصره کرده بودند، اما مسکو همچنان مقاومت می‌کرد.
نخست‌وزیر انگلستان یورو را «تکه کاغذی بی‌ارزش» خواند و صدراعظم آلمان در اعتراض سفیر بریتانیا را گاز گرفت.
تصویر بنجامین فرانکلین از روی اسکناس‌های صددلاری میدان فردوسی تهران، مرخصی بدون حقوق گرفته بود تا برای بانک مرکزی ایران دلالی کند.
رهبر جدید کره‌ی شمالی از دست روح پدرش به کره‌ی جنوبی پناهنده شد،‌ در نتیجه ژاپن از خوشحالی خودکشی کرد.
یک قاچاقچی مکزیکی موادمخدر با سفیر عربستان در آمریکا ازدواج کرد در نتیجه پادشاه سعودی سفیر کشورش را به اتهام همجنس‌گرایی اخراج کرد؛ خبر اخراج او را پادشاه سنگال روی وبلاگش نوشت.
ارتش پاکستان با حمایت یک کشور همسایه به تکنولوژی کنترل از راه دور دست یافته بود و مدام کانال تلویزیون شهروندانش را عوض می‌کرد.
چین که زمین را خورده بود، دالایی لاما را عق زد و من بیدار شدم. اخبار داشت می‌گفت افرادی که خواب‌های عجیب می‌بینند کمتر عمر می‌کنند. من سیگار را ترک کردم.