Saturday, November 27, 2010

تهران

بگذارید رک بگویم. تهران سرنوشت شومی خواهد داشت. شاید وقتی که خودم زیر آوار له شده باشم یا در یک بحران انسان خواری همه‌گیر، فردی دیوانه، آرواره‌ی خونی‌اش را در روده‌ام فروکرده و با دندان جگرم را بیرون می‌کشید، خبرنگار یک رادیوی محلی در نروژ که اندکی فارسی از پدربزگ مهاجر ایرانی‌اش یاد گرفته بود و داشت درباره‌ی اتفاقات دیوانه‌کننده تهران گزارش تهیه می‌کرد، از جست‌و‌جوی گوگل به این‌جا رسید و ۲۴ ساعت بعد همه‌ی شبکه‌های خبری جهان تصویر این صفحه را نشان دادند و گفتند یک خبرنگار در سال ۲۰۱۰ این حوادث را پیش‌بینی کرده بود.
تهران یک هیولای بی‌مانند است. البته من غیر از چند سفر ناقابل، دیگرجاهای جهان را ندیده‌ام. ولی در انسان یک حس دور و کم سر و صدا هست که ربطی به دیدن ندارد. تاریخ هم غیر از چند کتاب ناقابل چیزی نخوانده‌ام. ولی در انسان یک حافظه‌ی دور و محو هست که ربطی به خواندن ندارد. پس تهران یک هیولای بی‌مانند است.
من اطرافم را زیاد نگاه می‌کنم. اصلا هم در فکر نیستم. فقط دارم نگاه می‌کنم. هر روز یک مسیر را می‌روم و نگاه می‌کنم. الان پنج سال است که مسیر عوض نشده. قبل از آن هم همین اطراف بود به هرحال. وقتی تغییرات را آرام می‌بینی درکش نمی‌کنی. ولی سخت نیست برگردی مثلا به دو سال قبل و تغییرات را مقایسه کنی.
سال ۱۳۶۹ که من بچه‌ی اول دبستان بودم، یکی از اقوام آمده بود در همین کوچه‌ای که الان زندگی می‌کنم خانه خریده بود. آخر این کوچه یک باغ توت بود که می‌رفت تا آن سر شهر. الان نمی‌گویم چی‌هست چون معلوم است.
ولی بحث من فقط مربوط به ساخت‌و‌ساز و جمعیت و این‌ها نیست. اگر حوصله کرده باشید و تا این‌جای این نوشته‌ی کسل کننده را خوانده باشید، می‌خواهم بگویم این هیولا فقط از سیمان و آسفالت و آهن ساخته نشده. گوشت و خون دارد. منظورم زیاد شدن جمعیت نیست. وقتی چیزی گوشت و خون دارد، یعنی مغز هم دارد. منظورم فرهنگ نیست. منظورم یک شبکه‌ی سرطانی رو به رشد از همه‌ی این‌هاست و از چیزهایی که برای‌شان واژه ندارم.
هیولاهایی که ناگهان به این شدت بزرگ می‌شوند، معمولا سرنوشت خوبی ندارند. یعنی من احساس می‌کنم ندارند. حرف از یک بحران نیست. من یک فاجعه را انتظار می‌کشم. نمی‌دانم از کدام نوع. ولی تهران با یک فاجعه تمام می‌شود. تمام.

Tuesday, November 09, 2010

خودم فهمیده‌ام


برای آن‌که بتوانی ۸۰درصد خوب باشی، لازم است ۲۰درصد هم بد باشی. ولی اگر بخواهی ۱۰۰درصد خوب باشی، آخرش می‌بینی فقط ۲۰درصد خوب بودی و ۸۰درصد هیچی.

رونوشت: گندالف خاکستری و پروفسور آلبوس دامبلدور



مرسی


مرسی واسه اکسپت – مرسی واسه اد

و کدام دختر است که در سرزمین مجازی تاکنون این جمله را نشنیده باشد. و کدامین است که خود نپرسیده باشد خوب که چی ؟ و با خود نگفته باشد یک احمق دیگر از تخم‌مرغم درآمد.

Sunday, November 07, 2010

که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار

همه ‌دنبال کسی برای با هم خوابیدن می‌گردند؛
من ‌دنبال کسی برای با هم بیدار بودن.

Saturday, November 06, 2010

Sometimes

Sometimes the only way to protect the people that you love is by staying away from them