نام دیروز را گذاشته بودند «روز جهانی خودکشی». انگار که
مثلا مثل روز جهانی مادر باشد. گل بدهیم به خودکشندگان. بعد اینور و آنور پر شده
بود از پیامهای آبکی دربارهی خودکشی. از جمله همین توعیتر خودمان. یکی
میگفت بیایید حواسمان باشد یهوقت اینیکی انگشت توی دماغش نکند و آنکی تیغ
توی رگش. دیگری نوشته بود بچهها بیایید به آدمهای ساکت بیشتر بها بدهیم یکوقت
خدای نکرده خودشان را چیز نکنند. «آخه دنیا بی این خوشگلا خیلی بد میشه».
یاد آن بابایی افتادم که روزی چنین چیزی نوشته بود: کاش
آن روز یک سری به صادق [هدایت] زده بودم [که مثلا از تنهایی غریق نجاتش شوم]. حتما
درآن صورت صادق الان زنده بود [و لابد امشب هم با شما قرار داشت بروید آبشنگولی
بالا بیندازید]. معلوم نیست نویسنده این حرفها را از سر خودشیرینی نوشته بود
(که آره من و صادق رو کجا میبرین) یا همینقدر ابله بوده که فکر کند صادق هدایت
خودش را کشت چون این بابا نشد یک تک زنگ به او بزند.
اینقدر خندهدار بود حرفهای دیروز که مجور شدم در این
انبار خاک گرفته را باز کنم این چند خط را بنویسم. پدرجان، داداش گلم، خواهرم! اولاینکه
آنکس که به زندگی ناخواسته نه گفته لزوما از سر فریاد برای دیده شدن تیغ را روی
رگش نسرانده (البته اگر با تیغ و رگ و این [...] بازیها بود احتمال اینکه حق با
شما باشد هست). آن آدم (شاید) اصولا میخواهد سر به تن شما هم نباشد. حالا با یک
احوالپرسی میخواهید مساله رفع و رجوع شود؟ آفرین پسر گلم.
نهگفتن به ناخواسته همهجا روا (و حتی لازم) تلقی و تمجید
میشود جز در این یک مورد. البته بحث مفصل تر از این حرفهاست. بگذریم.
اما دوست گلم تا وقتی که مشکل کودکان خیابانها تهران،
آوارگان سوریه، زلزلهزدگان کرمانشاه و دوجین عفونت دیگر را حل نکردی، خیال نکن که
حالا با یک احوال پرسی دل غمزدهای را شاد میکنی و دنیا شد گلستان. نه عزیزم. (در
بسیاری از موارد) مشکل تو نیستی و نبودی که حالا «حواست بیشتر باشد».
پ.ن: دیروز آمارهای تکاندهندهای هم دربارهی خودکشی
دگراباش جنسی منتشر میشد که آنهم اظهر من الشمس است که در دنیای دیوانهی ما با
احوالپرسی درست بشو نیست. هرچند این چند خط را ایشان منظور نبودند.