چند وقت پیش به فکر بودم که چرا در کشور ما اینقدر میگویند کتاب، کتاب. چرا
تشویق میکنند به کتابخوانی و از همان بچهگی برایمان یارمهربان میخواندندش و گویا این خواندنِ
«کتاب»، فارغ از اینکه کتابِ چه باشد، فینفسه خوب است. به این نتیجه رسیده بودم
که غلط میگویند. خواندن کتابِ بد، (که شکر خدا کم هم نیست) میتواند خیلی هم بد
باشد. کمی بعدش به فکرم رسید که البته شاید (و فقط شاید) فلسفهای پشت ماجرا باشد.
خواندن. کتابت. بهتر بگویم، فرهنگ مکتوب، چیزی است که آنهمه توصیه نشانهاش رفته
بود. «کتاب» چه باشد مهم نبود. فرهنگ مکتوب مهم بود. فرهنگ خواندن. آنهم در جامعهای
که هنوز بیسوادی در آن بیداد میکند. بله به درست فهمیده بودند که جامعهی ما، جامعهای
بهغایت شفاهی است.
بعدش به فکرم آمد که خب، اصلا چرا فرهنگ مکتوب اهمیت دارد؟ شفاهی که میشود
همهچیز را کما بیش رساند. پاسخ مشخص است. میشود رساند. اما نمیشود (یا دستکم
نمیشد) ثبت کرد. جیزی برای آیندگان باقی نمیماند. و جامعه وقتی از گذشتگانش، چه
در علم و چه در تجربهی روزانه، چیزی به ارث نبرده باشد، محکوم است به تکرار
اشتباهات. جامعهی ما حتی در سطوح بالا شفاهی است. یادم هست مدیر ساختمان (که
احتمالا به خطا آقای دکتر خطاب میشد) در نوشتن چند پارگراف ساده مشکل داشت. بندهی
خدا میخواست بگوید همسایگان عزیز، از این آسانسورها برای بالا و پایین کردن بار
استفاده نکنید. جملهاش را اینگونه آغازیده بود: «خواهشمند است آسانسورها باری
نیست»! چهقدر بشود شفاف و دقیق ثبت و منتقل کرد مهم است که شاید کتابخواندن راهی
بود برای این مقصود.
حالا نمیدانم تاثیر گسترش روزافزون میکروبلاگینگ، توییتر و فیسبوک و
اینستاگرام و تلگرام و مانندشان در این ماجرا چه باشد؛ که کلا بحث دیگریست. و اینکه
از اساس زبان ناقصی داریم قاصر از انتقال دقیق مفاهیم پیچیده و نارسانا در شفافیت
هم مبحث عمیق دیگری.
ولی این چند خط سوال دیگری را میآغازد: میشود جایی چیزی را ثبت کرد بیآنکه نوشت، گفت،
ضبط کرد یا کشید؟ ارتباطات غیر فیزیکی یا تخیلی منظورم نیست. آیا علم ارتباطات میتواند
راهی بیابد برای انتقال مفهوم بدون ابزاری که تاکنون ازآن استفاده کردهایم؟