Monday, July 10, 2017

بی‌نهایتِ خوشبختی

هزاران کلمه‌ی نوشته‌شده دارم که هرگز منتشر نشده‌اند. دست‌چینی از افراد به دلایلی به گوشه‌ای از آن‌ها دسترسی داشتند. دست‌کم چهار گروه نوشته الان در ذهنم هست. معروف‌ترین‌شان «منِ آبی» (منِ غمگین؟) یا «Blue Me» که آن‌قدر کش‌دار است که خودم حوصله‌ی خواندنشان را ندارم. یک رشته‌ی دیگر هست با نام «فال‌های بی‌جواب ...» (نمی‌نویسم جای «...» در ادامه‌ی نام چیست)، که امروز خواندمشان. مربوط به سال‌ها قبل است. چندخطی به عنوان حسن‌ختام بر آن دفتر نوشتم. چند خط از آن اتمام را این‌جا می‌گذارم. مفهوم عنوان نوشته‌ی حاضر در خط پایانی کلِ نوشته‌ یاد شده مشخص است که تمایلی به انتشارش ندارم و احتمالا با من خواهد مُرد. اما هوس کرده‌ام آن‌چند خطِ گزین و اصلاح شده از چند پارگرافی که امروز ختم کرده‌ام را این‌جا داشته باشم. دفتری از نوشته‌های این صفحه‌ی خاک‌گرفته را هم شاید همین چند خط ببندد.


«خوب که سرد مزاج‌ِ مریض‌ِ زرد سیما رفت. سختی فراوان داشت که این نوشته‌ها گواهش. ولی این منم. کم نمی‌گذارم. امروز یک نوشته‌ی دیگر از خودم پیدا کردم که درباره‌ی زندگی کاری و تحصیلی بود. نوشته بودم «می‌توانم بی‌کاری کنم؛ اما کم‌کاری و بدکاری نه». زندگی عاطفی هم برایم همین است. کم‌کاری و بدکاری نکردم برای آن بدنام. خوب که دیگر برایم اهمیتی ندارد. دلم خواست بنویسم که ثبت شود.»