گور بابای هرچی روشن فکری. برو دو تا چایی تو لیوان یهبار مصرف با سه تا حبه قند بگیر، بشنیم کنار کوچه با هم بخوریم. اولش راجع به اگزیستینسالیستم و رابطهای که با لنگ و پاچهی دخترای کوچه داره صحبت میکنیم. بعد که خسته شدیم و حوصلمون سر رفت، سر اینکه حبهی سوم قند مال کی باشه دعوا میکنیم. بعد دعوامون میکشه به اینکه مارکسیسم گاهی خودش یه جورایی شبیه مذهب میشه یا نه. بعد تو واسه تموم کردن دعوا خیلی محکم میگی که «مذهب هیج جوری در کنار سوسیالیسم قرار نمیگیره». بعدش یادمون میافته که سُس ساندویچ دیشبی فاسد بوده و هردومون تا صبح دل درد داشتیم. اولش کلی میخندیم و سعی میکنیم نشون بدیم حال اون یکی بدتر بوده، ولی وقتی یادمون میافته که تا صبح حتی یه نخ سیگار هم نتونستیم بکشیم، بغضمون میگیره. بعد یه مدت سکوت میکنیم و به در سیاه خونهی روبرویی خیره میشیم. تو دو نخ سیگار در میاری و هردو رو خودت آتیش میزنی، بعد یکی شو میدی به من. صد بار بهت گفتم از سیگار دهنی بدم میاد. یه سمند میاد رد میشه و حسابی آب میپاشه بهمون. وقتی میفهمی رانندش زن بوده فحشهاتو غلیظتر میکنی. یهو در میای که فمینیسم باید دنبال حذف اهمیت جنسیت از مسایل غیر جنسی باشه. مثل حذف اهمیت نژاد که هدف سیاه پوستا بود. بعد دوباره شروع میکنی لیچار بار کردن. نمیفهمم داری به فمینیسم فحش میدی یا به رانندهی سمند.
من میگم بازم چایی میخوام. تو میری یکی دیگه بگیری ولی دست خالی بر میگردی. عوضش از جیبت آدامس نعنایی تعارف میکنی. میگم بشین. میگی شلوارم خیس میشه. میگم احمق تا حالا یک ساعته همین جا نشسته بودی. میگی آخه چایی رو نمیشد سرپا خورد.
یهو سر و کلهی اون دختره که سگ داره پیدا میشه. ترجیح میدی بشینی تا رد شدنش از جلومون رو کاملا تماشا کرده باشی. بهت میگم شلوارت خیس نشه. میگی احمق یک ساعته همین جا نشسته بودم.
دختره راشو عوض میکنه و میره تو یه کوچهی دیگه. اول میگی بیا بریم دنبالش. ژان پل سارتر هم گاهی دنبال دخترا راه میافتاد. بعد سرتو نا امیدانه میندازی پایین. میگی ما نباید دنباله روی بورژوازی باشیم.
هوا تاریک می شه. یه خمیازه طولانی با دهن کاملا باز میکشی. دستاتو بالای سرت کش و قوس میدی. میگی بیا بریم یه جای کثیف غذا بخوریم. فوقش دل درد می گیریم. بهتر، نمی تونیم سیگار بکشیم. گور بابای هرچی روشن فکری.
2 comments:
با این جمله «گور بابای هرچی روشنفکری» کاملا موافقم :)
خیلی عالی بود ...خوبه آدم هر از چند گاهی از زندگی جدی خارج بشه و به زنه به رگ بی خیالی
Post a Comment