Monday, October 11, 2010

قند و نبات است پدر سوخته

زبان فارسی اصلا برای حرف زدن و فکر کردن منطقی مناسب نیست.

در طول قرن‌ها واژه‌ها و عبارت‌های این زبان که به «قند و شکر» لقب گرفته، آن‌قدر از معنای اصلی دور شده‌اند که دیگر کاملا معنا و معانی متفاوتی به دوش می‌کشند. (همین به دوش کشیدن مثلا!)


مثلا واژه‌ی «دامن». خوب این واژه به یک پوشش پایین‌تنه‌ی زنانه اشاره دارد. البته شاید در گذشته مردها هم استفاده می‌کرده‌اند. اما الان «دامن» فقط همان پوشش پایین‌تنه معنا می‌دهد ؟ انصافا می‌دهد؟

دامنم از کف برفت. دامن کشی کردم.

دامن دیگر از پای زنان و مردان درآمده و به جاهای دیگری سرک می‌کشد که اصلا آدم اگر یادش بیاید که دامن یک پوشش پایین‌تنه بوده از خجالت آب می‌شود! مثلا: خانم دکتر دستم به دامنت.


یا «آغوش» !

به آغوش میهن خوش آمدید. آغوشم برای تو گشوده است. آغوش باز کن. با آغوش باز به دیدارش رفتم. آغوش امن شهر خودم.


بدتر از همه : «جگر» ! (جیگر هم تلفظ می‌شود). این یکی معانی جدیدی هم دارد که فکر کنم در گذشته مثل امروز مرسوم نبود! ولی واقعا، انصافا، اگر منظورتان از «جگر» همان عضوی از پیکر انسان باشد چه‌قدر باید تلاش کنید تا منظوراصلی را برسانید ؟

ولی جایش می‌شود از «جگر» هزار استفاده‌ی دیگر کرد که اصولا و منطقا ربطی به آن عضو شریف در بدن انسان ندارد.

جگر داری ... ؟ عجب جیگری ‍! جیگرت را ... ‍
جیگری بود لامذهب.

دیگر مثال نمی‌زنم تا ف-یل/تــر نشده‌ام. شما تعمیم دهید به واژه‌های دیگر. یک کتاب شعر یا نثری کنایه‌آمیز را تورق کنید بعد تلاش کنید معنا را با کلماتی دیگر بگویید یا به زبانی دیگر ترجمه کنید. زیاد حرص نخورید.

1 comment:

یکـ عدد دختر said...

واقعن چه وحشتناک درست گفتی