Wednesday, June 04, 2025

شعر نگو شاعر!

 کسی نمی‌آید. نجات دهنده‌ای در کار نیست. تنهایی واقعیت دارد. تنها تنهایی واقعیت دارد.


زندگی ملغمه‌ای است از غم، درد، تنهایی، ترس، اضطراب، دل‌تنگی و دوجین کثافت دیگر و شاید گاهی به‌شکل تصادفی و اتفاقی اندکی احساس خوب.

‌درست از لحظه‌ی تولد، مرگ فقط نزدیک‌تر می‌شود. این البته خوب است. شاید تنها خوبی زندگی. تناقض زندگی این‌جا معلوم است. با همه‌ی بدی‌اش، از مرگ هیولایی ساخته که باید از آن گریخت. مرگ پایان تمام رنچ‌های زندگی است. فقط بدی ماجرا این‌جاست که بعد از مرگ حتی ثانیه‌ای هم نیستی که از تمام شدن تمام دشواری‌ها نفس راحتی بکشی. مرگ همه‌ی راحتی را هدیه‌ات کرده. آرامش ابدی ارزانی‌ات داشته. ولی زندگی این خوبی را با تمام شدنش ازت می‌گیرد.

برای همین کسی که خودکشی می‌کند اشتباه می‌کند. بازهم از زندگی شکست می‌خورد. او خیال می‌کند با تمام کردن خودخواسته‌ی زندگی رنج‌ها را تمام می‌کند. فراموش کرده که دیگر نیست که تمام شدن رنج‌ها را ببیند. پس درواقع رنج فقط با بودن ممکن است. اگر زورد نمی‌رسد رنج را تمام کنی، باید بودن را تمام کنی که رنج تمام شود. پس رنج‌ها تمام نمی‌شوند. تا زندگی تمام نشود، تمام نمی‌شوند و اگر زندگی تمام شود دیگر مهم نیست. تا ثانیه‌ی آخر ولی درد و رنج و تنهایی و دل‌تنگی و غم و اندوه و ترس و اضطراب هستند. همراه دوجین کثافت دیگر.

گاهی فکر می‌کنم این‌ها که می‌دانند کی می‌میرند درواقع خوشبخت‌اند! قرار نیست که تا ابد زنده باشی! خوب الان لااقل می‌دانی کی این زندگی تمام می‌شود. تصور می‌شود بدترین خبر این است که بشنوی مثلا بیماری مرگ‌آوری داری و یک‌سالی بیشتر زنده نیستی. ولی مگر قرار بود همیشه زنده باشی؟ اصلا معلوم نبود همین اندازه‌اش عمر کنی. الان فرقی که اتفاق افتاده این است که فهمیده‌ای مثلا سال دیگر این‌موقع دیگر نیستی. این که ناراحتی ندارد! بعد آدم‌ها از این خبر متحول می‌شوند. کارهای عجیب می‌کنند. انگار اتفاقی غیرقابل انتظاری افتاده. خوب این اتفاق همین الانش هم هست. فقط نمی‌دانی دقیقا چه‌قدر مانده. آن‌هم یک حداکثری می‌شود تصور کنی! این است که این رفتارها پوچ است. هیچ‌کس نیست که نداند که می‌میرد. پس چرا کسی متحول نمی‌شود؟

«عاشق شو ور نه روزی کار جهان سرآید» هم چرت محض است. نقش مقصود را هم از کارگاه هستی بخوانی باز هم کار جهان سر می‌آید. در واقع خیلی‌ها هم خوانده‌اند. شعر نگو شاعر!