۱. نامِ این نوشته بهتر بود «در ستایش تقلب
باشد». اما آن مبحث گستردهتری است که مجال و فکر بیشتر میطلبد. اینی که میآید
فقط جزیی از آن است.
۲. آنان که من را میشناسند میدانند «فیلافکن» چیست. نامیست
که من برای قرص کلونازپام انتخاب کردهام. به استناد ویکیپدیا «این دارو کیفیت زندگی و بهره وری کار افرادی را که از شوکهای ناشی از ترس رنج میبرند، بهبود میبخشد. از کلونازپام همچنین بعنوان یک داروی ضد افسردگی استفاده میکنند که بطـورکلی برای درمان اضـطراب، اختلال روانی کاتاتونیک (Catatonia)، مرحله شیدایی مربوط به رفتارهای شیــدایی- افسـردگی (Manic-depressive behavior) و بیماری جمع هراسی (Social phobia) مورد استفاده قرار میگیرد.». برای تمام آنچه
ذکر شده مستعدم. ترس. اضطراب. جمعهراسی و دوجین کثافت دیگر.
۳. یک حبهی معمولا سبزرنگ چنان همهچیز را عوض میکند که
باورش سخت است. یکربع ساعت قبل از مصرف آن عزیز سبز، همهچیز سیاه است. آینده
ترسناک است. حال، ارزشش از مرگ کمتر است. اضطراب کشنده است. کمی بعد از بلعیدن آن
نازنین، انگار دنیا عوض میشود. پر از آرامش است. همهچیز دستیافتنی است. همهی
بدیها اول اینکه زیاد بد نیستند و بعد به راحتی قابل تغییرند.
۴. حدس میزنم هیچکدام از احساسات (قبل و بعد از فیل عزیز)
کاملا منطبق با واقعیت نباشند. اما احساس دوم احتمالش بیشتر است که تغییری مثبت
ایجاد کنند. و مهمتر، وقتی میدانی احساس قبلی هم درست نیست، چرا با یک تقلب کوچک
(نوشیدن [میگویم نوشیدن چون گواراست و گوارا نوشیدنی] یک حبهی چندگرمی ناقابل)
رفعش نکنی؟ ولو نامش تقلب باشد.
۵. چرا تقلب؟ خوب قرار بوده اینطور احساس کنی. طبیعیاش
این بوده. اما مگر نه اینکه انسان از ابتدا همواره در پی نقلب بوده است؟ مگر
داروی مسکن چیزی غیر از تقلب است؟ قرار است به خاطر مشکلات دندانت، سرت، یا هرچه،
درد بکشی. تقلب راه سریع و قاطعی برایشان دارد. ببخشید پزشکی. یا همان تقلب. قرار
بوده کلیهات از کار بیفتند. پزشکی عوضش میکند. تقلبی پایدار و دلچسب. بحث شیرین
تقلب و اینکه اصولا چیز بدی نیست یا لزوما چیز بدی نیست مجال دیگری میطلبد.
۶. فیل ممکن است عادی شود. کافی است رفتار پاندولی انجام
شود. دوز مصرف کمی کم شود. یکی دو روزی قطع شود بعد دوباره همان است. حداقل دهسال
است اینچنین برای من کار کرده. از نزدیک میشناسم افرادی که چهلسال با این سبز
نازنین زندگی خوبی داشتهاند. خوبتر از آنکه قرار بود.
۷. پدرم هفتههای آخر زندگی زیاد به این سبز نازنین وابسته
بود. یادم هست بیشتر میخواست. به استناد اینکه من اجازه ندارم بیشتر در اختیارش
بگذارم مانعش میشدم. از پشیمانیهای بزرگم است و از افسوسهایم.
۸. فیلافکن خوب است. فیلافکن زیباست.