ما «تفکیک جنسیتی» را خودمان آغاز کردهایم یا در تکتکِ تاکسیهای شهر یک «محدباقر قالیباف» نشسته است؟
دیشب
چندتا فیلمفارسی دیدم. درواقع دوتا. با اینکه از دستهی معروف و کمتر مبتذلهاش
بودند ولی خب چندان چنگی هم به دل نمیزدند. با اینحال لذت داشت دیدن و بیشتر
شناختنِ تهران قدیم و فرهنگی که بههرحال توی فیلم هم رسوخ کرده و خواهینخواهی
الان بعد چهل-پنجاه سال در روی همان پاشنه میچرخد. یا لااقل میشود گفت همان بنا
را بازسازی کردهایم و برخی در قسمت بازسازی شدهاش و بعضیمان هم در خرابهاش و
بعضیمان در بخش بزکشدهاش زندگی میکنیم. دیدن برخورد فیلمساز با مردسالاری و زنستیزی
و ممزوجش که میشود آزار خیابانی زنان توسط مردان (یا اسمش را بگذراید تجاوز کلامی
و رفتاری و بدنی، حالا در خانه، کافه، ماشین و وسیلهی نقلیهی عومی و مهمانی و
هرچه) بیشتر از همه نظرم را جلب کرد. انگار که دوربین دارد در کوچهای فیلم میگیرد
و این پدیده مثل در و دیوار شهر است و نه کسی از بودش تعجب میکند و نه اصولا
توجهی به آن دارد.
از تصویری نوشته بود که همه آن را دیدهایم و کاملا هم برایمان طبیعی است. آنقدر که دیگر حتی نمیبینیم. درست مثل همان فیلمسازی که لزوما قصد ندارد نشانههای مردسالاری و زنستیزی و برخی معایب فرهنگی دیگر را نشان دهد ولی دوربین را هرجا بچرخاند اینها هستند. یا تماشاگری که اصولا دارد داستان فیلم را دنبال میکند و این حواشی به چشمش نمیآید.
ترکیب
جملاتی که آن مرد ناشناس دربارهی شیوهی نشستن خانمها در تاکسی نوشته بود با
تصاویر فیلمفارسی که هنوز در ذهنم معلق است، فکرهای جالبی آورد. عصارهاش میشود
این جمله: «شاید گناه تفکیک جنسیتی فقط به گردن حکومت نباشد.»
بله من
هم معتقدم که جداسازی اجباری پسران و دختران از کودکی ناهنجاریهایی به بار آورده.
بله درست که دامن زدن به اینگونه جداسازیها و آنچه اینروزها بحثش داغ است و
«تفکیک جنسیتی» مینامندش و اصرار به اجرای آن در محیطهای کاری، عمومی، اداری و
دانشگاهی، دودش نه فقط به چشم تفکیک شدهگان میرود که عواقب و ناهنجاریهای ناشی از آن دامن آیندگان را هم میگیرد. اما «آغاز جداسری شاید از دیگران نبود».
بیایید
خودمان را جای آن خانم فرض کنیم در مثال تاکسی. همان خانمی که در رفتاری همیشگی و
قابل قبول و بدون نیاز به فکر، کیفش را حایل میکند میان خودش و مرد غریبه. یا آن
خانم میانسال یا مسنی که فداکارانه نقش کیفِجداساز را در تاکسی برای دختر جوان
بازی میکند. در ذهن این خانم چه میگذرد و این رفتار معمولی و تکراری ناشی از
چیست و چگونه میشود تحلیلش کرد؟
جواب
نخستی که به ذهن میرسد این است که خانم مسافر از تجربیات خودش و اطرافیانش درس
گرفته و حالا پیشگیری میکند. فرقی هم ندارد همسفر کیست. شاید از شیوهی رفتار و
گفتار و پوشاکش بهنظر بیاید که انسان متشخصی است. گو انسانی بسیار شریف. من که
نمیشناسم. بههرحال «حادثه هیچگاه خبر نمیکند» و «پیشگیری بهتر از درمان است».
خانم
جوان حوصلهی دردسر ندارد. حایل کردن چیزی میان محل نشستنش با محل نشستن مرد غریبه
تا حدی جلوی تجاوزات تکراری را میگیرد. حداقل این پیام را میرساند که «میدانم
در ذهنت چه میگذرد. گذشته از اینکه ممکن است مشابه خیلی از همجنسانت فکر کنی
«من هم لذت میبرم» و این رفتار نشانت میدهد که از این خبرها نیست، با این کار به
شکلی علنی اعلان آمادگی برای دفاع کردهام. سنگر دفاعی چیدهام و تو چه میدانی،
در پس این خاکریز شاید مبارزانی شجاع منتظر تجاوز دشمن و عبورش از خط مرزی باشند
تا حقش را کف دستش بگذراند. تازه همین سنگر خودش هم خیلی ضعیف نیست و دیگر حداقل
نمیتوانی تظاهر کنی رفتارت اتفاقی بوده.»
اگر از
عوامل پدیدآورده این رفتار و شیوههای رفتاری مشابه آن که کم هم نیستند بگذریم و
بخواهیم خود رفتار را نامی انتخاب کنیم چه مینامیمش؟ تفیکیک اختیاری جنسیتی؟ چگونه
توجیهاش میکنیم؟ جداسازی حق مسلم ماست؟
ما
«تفکیک جنسیتی» را خودمان آغاز کردهایم یا در تکتکِ تاکسیهای شهر یک «محدباقر
قالیباف» نشسته است؟
همین
خانم مسافر ممکن است از مخالفان جدی جداسازی جنسیتی باشد. اما تاحالا فکر نکرده که
خودش جداساز جنسی است. آقای کناری هم مورد «جداسازی اجباری» قرار گرفته و معمولا
اعتراضی ندارد. اگر هم اعتراض کند، بیشتر خانم را و ناظر را نسبت به درستی جداسازی
مطمئن کرده است. (گمانم بسیارند خانمهایی که برای کیفچینی در صندلی عقب تاکسی با
جملاتی سخیف مورد اعتراض قرار گرفتهاند. بعید میدانم هیچ مرد متشخصی به این
رفتار اعتراض کرده باشد و از این در درآمده باشد که خانم جان این رفتارت می تواند توهین به من باشد و در توجیه خودش
گفته باشد که «من از آن دسته که فکر میکنی نیستم». که اگر هم چنین جملهای گفته
باشد بازهم تردید خانمِ مسافر را بیشتر کرده است. «حتما خیالی دارد. این یکی حسابشدهتر
وارد شده و اینکه به اعتراضش توجه کنم و کیف را از میان بردارم، اولین نشانهی
مثبت است که تمایل من را به به او نشان میدهد و بعد حالا بیا و جمعش کن. کور
خواندهای برادر. من هم از آنهاش نیستم.»
از این
بگذریم که ما اصولا همه فکر میکنیم «از آنهاش نیستیم» ولی پایش که بیافتد کسی
چه میداند. «کمی ملاعبه در صندلی عقب تاکسی را که حتی خدا هم گناه نمیگیرد! این
دختر هم که خودش دلش میخواهد.»
از این
هم بگذریم که اصولا ریشهی این رفتار زنان به رفتار مردان بر میگردد یا بر نمیگردد
و در هر دوحالت راه حل فرهنگی طولانی مدتش چیست و راه احتمالا نهچندان فرهنگی
مقابله با آن برای زنان چیست.
بیایید
فقط به این بپردازیم (و چون نوشته طولانی شده و بنا به اصول باید کمکم حوصلهی
خواننده را سر ببرد خودتان عجالتا بپردازید) که آیا این نوع رفتار توهین به مردان
است؟ مردی که نه سابقهی آزار رسانی در صندلی عقب تاکسی را دارد (برخلاف تصور خانم
شادی صدر که نوشته بودند همهی مردان ایرانی مسبوق به سابقهاند) و نه از آن خوشش
میآید و نه قصدش را دارد و حتی با آن مقابله میکند و حالا در یک رفتار تکراری و
در سکوت مرگبار صندلی عقب تاکسی متهم شده بهاینکه بالقوه یک خطر است. حالاهم
باید گذشته از ترافیک و آلودگی هوا و صدای رادیوی راننده و تحمل هزار دردسر ناخواستهی
دیگر، در مسیری پرتلاطم که به لطف راننده پر تنشتر هم میشود، چند سانتیمتر از
جای نشستش را به کیفِجداساز بدهد که حق مسلم خانم است.
خانمی
که لزوما اعتقادات دینی موجب پرهیزش از هرگونه تماس دست و پایش با همسفر مرد نشده.
حالا در پیچ و خم تهران یک تماس ناخواستهی چندثانیهای را در کنار هزار ناخوشی
دیگر میشود تحمل کرد. او به گفتهی آن آقایی که در ابتدای نوشته از او یاد کردم،
مردِ کناری را با «هیولا» اشتباه گرفته است.
راستش
را بخواهید حق هم دارد. در همین فضای مجازی از وقتی وبلاگهای فارسی پا گرفت،
بارها به نوشتههایی برخوردیم که نویسندهی خانم شرح میداد چگونه در تاکسی آزار شده.
چه بسیار هم نوشتهها و توصیهنامههایی که به خانمها یاد میداد چگونه با چنین
رفتاری در تاکسی و در مترو و در مکانهای دیگری که ناخواسته با مردانِ آزارگر همراه
شدهاند، مقابله کنند. من هم در اینجا غیر از طرح فکر کار دیگری نمیخواهم انجام
دهم. استفاده از کیفِجداساز را هم خودم به خانمها توصیه میکنم. اما دو مساله
فکر من را مشغول میکند. اول اینکه اگر جای خانمِ مسافر بودم، آیا همهی همسفران
مرد را با یک چوب میراندم؟ چهطور تشخیص میدادم چهوقت باید از کیفِجداساز
استفاده کنم و کی میتوانم چند سانتیمتر جای نشستن بیشتر را بین خودم و همسفرم
تقسیم کنم و خیالم هم آسوده باشد؟
دوم
اینکه چطور مردی باید باشم که بدون اشارهی مستقیم و استفاده از کلام، خیال
همسفرم را راحت کنم که «نه واقعا من از آنهاش نیستم. کیفت را سد آفتابی کن که از
پشت مانتو، بدنت را میسوزاند. چند سانتیمتر هم بیشتر جا برای نشستن داشته باش.»
*عکس گویا از ایشان است.
*عکس گویا از ایشان است.