Friday, April 30, 2010

گور بابای هرچی روشن فکری


گور بابای هرچی روشن فکری. برو دو تا چایی تو لیوان یه‌بار مصرف با سه تا حبه قند بگیر، بشنیم کنار کوچه با هم بخوریم. اولش راجع به اگزیستینسالیستم و رابطه‌ای که با لنگ و پاچه‌ی دخترای کوچه داره صحبت می‌کنیم. بعد که خسته شدیم و حوصلمون سر رفت، سر اینکه حبه‌ی سوم قند مال کی باشه دعوا می‌کنیم. بعد دعوامون می‌کشه به اینکه مارکسیسم گاهی خودش یه جورایی شبیه مذهب می‌شه یا نه. بعد تو واسه تموم کردن دعوا خیلی محکم می‌گی که «مذهب هیج جوری در کنار سوسیالیسم قرار نمی‌گیره». بعدش یادمون می‌افته که سُس ساندویچ دیشبی فاسد بوده و هردومون تا صبح دل درد داشتیم. اولش کلی می‌خندیم و سعی می‌کنیم نشون بدیم حال اون یکی بدتر بوده، ولی وقتی یادمون می‌افته که تا صبح حتی یه نخ سیگار هم نتونستیم بکشیم، بغضمون می‌گیره. بعد یه مدت سکوت می‌کنیم و به در سیاه خونه‌ی روبرویی خیره می‌شیم. تو دو نخ سیگار در میاری و هردو رو خودت آتیش می‌زنی، بعد یکی شو می‌دی به من. صد بار بهت گفتم از سیگار دهنی بدم میاد. یه سمند میاد رد می‌شه و حسابی آب می‌پاشه بهمون. وقتی می‌فهمی رانندش زن بوده فحش‌هاتو غلیظ‌تر می‌کنی. یهو در میای که فمینیسم باید دنبال حذف اهمیت جنسیت از مسایل غیر جنسی باشه. مثل حذف اهمیت نژاد که هدف سیاه پوستا بود. بعد دوباره شروع می‌کنی لیچار بار کردن. نمی‌فهمم داری به فمینیسم فحش می‌دی یا به راننده‌ی سمند.
من می‌گم بازم چایی می‌خوام. تو می‌ری یکی دیگه بگیری ولی دست خالی بر می‌گردی. عوضش از جیبت آدامس نعنایی تعارف می‌کنی. می‌گم بشین. می‌گی شلوارم خیس می‌شه. می‌گم احمق تا حالا یک ساعته همین جا نشسته بودی. می‌گی آخه چایی رو نمی‌شد سرپا خورد.
یهو سر و کله‌ی اون دختره که سگ داره پیدا می‌شه. ترجیح می‌دی بشینی تا رد شدنش از جلومون رو کاملا تماشا کرده باشی. بهت می‌گم شلوارت خیس نشه. می‌گی احمق یک ساعته همین جا نشسته بودم.
دختره راشو عوض می‌کنه و می‌ره تو یه کوچه‌ی دیگه. اول می‌گی بیا بریم دنبالش. ژان پل سارتر هم گاهی دنبال دخترا راه می‌افتاد. بعد سرتو نا امیدانه می‌ندازی پایین. می‌گی ما نباید دنباله ‌روی بورژوازی باشیم.
هوا تاریک می شه. یه خمیازه طولانی با دهن کاملا باز می‌کشی. دستاتو بالای سرت کش و قوس می‌دی. می‌گی بیا بریم یه جای کثیف غذا بخوریم. فوقش دل درد می گیریم. بهتر، نمی تونیم سیگار بکشیم. گور بابای هرچی روشن فکری.

Thursday, April 08, 2010

یک نوشته‌ی سیاسی

میرحسین موسوی در دیدار با گروهی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی: اگر حاکمیت می‌توانست یک کارآمدی نسبی در اداره امور داشته باشد، با وجود هر تخلف انتخاباتی تمکین می‌کردم و مسایل و مشکلات کشور به سمت حل شدن می‌رفت، اما ما این را هم نداریم. (پنج‌شنبه ۱۹ فروردین- منبع)


به این عبارت‌ها دوباره توجه کنید:
یک کارآمدی نسبی در اداره امور
با وجود هر تخلف انتخاباتی
تمکین می‌کردم
مسایل و مشکلات کشور به سمت حل شدن می‌رفت

آداب ایرانی ۸

در ایران باید از دو گروه ترسبد:‌
۱. اتباع بیگانه
۲. سایرین

Monday, April 05, 2010

عذرخواهی انتشارات نگیما برای استفاده از اینترنت

انتشارات نگار و نیما (نگیما) در صفحه‌‌ی اول وب‌سایت خود نوشته‌ای قرار داده که طی آن از حضور در فضای مجازی عذر خواسته است!

این انتشارات در وب‌سایت خود نوشته است: «از عزیزانی که به این سایت (سایت اختصاصی انتشارات نگار و نیما "نگیما") مراجعه می کنند تشکر نموده و از صمیم قلب عذر خواهی می کنیم از اینکه برای عقب نماندن از غافله (شبکه جهانی وب www) مجبور به استفاده از این فضای مجازی آلوده به انواع ناپاکی ها برای معرفی خود شدیم که این اختراع و اکتشاف هم مانند اکثر اختراعات و اکتشافات بشر بعلت عدم شناخت انسان و نیازهای انسانی منجر به نوعی بلای قرن شده است.
در این دوران پرفریب آلوده مسئولیت انسان بودن به مراتب سنگین تر است و این ما هستیم (من و شما) که باید بار این مسئولیت گران را به مقصد برسانیم. دشمنِ ترقی و تعالی انسان زیاد است و در این دنیای مجازی با یک کلیک دشمنان بی شمار زیادی را از این گونه می توان یافت و یکی از راههای مبارزه با این دشمنان انسانیت گسترش فرهنگ و هنر و ادبیات پاک و سازگار با درون و فطرت انسان است، باشد با یاری شما عزیزان و هم اندیشان به این آرزو جامه ی عمل بپوشانیم.»





چند پیشنهاد برای انتشارات نگیما

یک: در مقابل در ورودی دفتر انتشارات تابلویی نصب کنید و از حضور در خیابان عذر خواهی کنید.

 متن پیشنهادی: « از عزیزانی که به این دفتر (دفتر اختصاصی انتشارات نگار و نیما) مراجعه می کنند تشکر نموده و از صمیم قلب عذر خواهی می‌کنیم از این‌که برای عقب نماندن از غافله مجبور به استفاده از این فضای خیابانی آلوده به انواع ناپاکی‌ها شدیم.
دشمنِ ترقی و تعالی انسان زیاد است و در این خیابان، (تاکید کنید، درست در همین خیابان) با چند قدم! دشمنان بی شمار زیادی را از این گونه می توان یافت.»

(نشانی انتشارات نگیما: میدان انقلاب، خیابان کارگر جنوبی، کوچه رشتچی، شماره ۲۵، واحد یک)


دو: در صفحه‌ی اول کتاب‌های‌تان متنی چاپ کرده و از حضور احتمالی کتاب‌ها در کتاب‌خانه‌ای که کتاب‌های «بد» در آن وجود دارد عذر خواهی کند.

سه: یک «دادزن» استخدام کنید که هر روز در میدان انقلاب از مردم عذر خواهی کند که کتاب‌های انتشارات «نگیما» در راسته‌ی مقابل دانشگاه تهران که محل تردد بسیاری از افراد ناپاک و آلوده است به فروش می‌رسد.
 
چهار: یک ویراستار استخدام کنید که وب‌سایتتان را در این فضای آلوده حداقل ویراش کند که مثلا ننویسید : «دشمنان بی‌شمار زیادی» ! سعی کنید ویراستاری باشد که بفهمد بی‌شمار همان معنی زیاد را می‌دهد.

ای‌میل وارده در نیمه شب

کاربر گرامی
با سلام،
به اطلاع می‌رسانیم به تازگی کاربران شاتل در مواقع فیل/ترینگ، با صفحه‌ی جدیدی روبه‌رو می‌شوند که فهرستی از سایت‌ها را معرفی می‌کند. در این باره، به اطلاع می‌رسانیم گروه شرکت های شاتل هیچ نقشی در فیل/ترینگ اینترنت و مسایل مرتبط با آن ندارد و صفحه‌ی جدیدی که هم‌اینک هنگام فیل/تر شدن سایت‌ها، کاربران را به سایت‌های دیگر هدایت می‌کند یا فهرستی از سایت‌ها را نمایش می‌دهد نیز توسط سازمان‌های دولتی و قضایی تامین کننده‌ی اینترنت کشور یا ناظر بر آن، تهیه گردیده است و خارج از اختیار این شرکت فرا روی کاربران قرار می‌گیرد.

با سپاس
گروه شرکت‌های شاتل
  
نامه‌ی تازه رسیده از شرکت شاتل بود که شنیده می‌شود خیلی هم خصوصی نیست.
شرکت شاتل چرا به صرافت ارسال چنین نامه‌ای افتاده است؟
  • اعتراض‌ کاربران به این شرکت زیاد بوده و شاتل می‌خواهد رفع رجوع کند؟
  • فشار از بالا زیاد بوده و شاتل می‌خواهد اندکی جبران کند؟
  • قرار است در فیل/ترینگ جدید مثل بازی‌های کامپیوتری دوران کودکی غول‌های جدیدی بیرون بیایند که شاتل از الان دارد آماده باش می‌دهد و از خود سلب مسوولیت می‌کند؟

چند توضیح کوچک:
  • در متن نامه فقط نیم‌فاصله‌ها اصلاح شده و میان فیل و تر یک [ / ] قرار داده‌ام برای رضایت خدا. دیگر تغییری نیست.
  • نامه از نشانی «no-reply@shatel.ir» نیمه شب دوشنبه (۱۶ فروردین) رسیده است.
  • کاربر شاتل نیستم. چندی پیش این شرکت نه‌چندان محترم پول بنده را بالا کشید ولی از نصب اینترنت پر سرعت خود داری کرد. گفتند با مخابرات برای به قول خودشان «پورت»‌های جدید به مشکل خورده‌ایم. (این نکته‌هم قابل تامل است).  گفتم پولم را پس دهید. گفتند بیا بگیر. یک راهی مشابه هفت‌خوان رستم هم معرفی کردند. برای گرفتن پول، پیک‌شان با موتور چند بار به محل کار و خانه آمده بود. گفتم برای پس دادن هم باید همین‌گونه باشد. گفتند شرمنده. و توضیحی دادند که ترجمه‌اش این می‌شود: «ما دزدیم آقاجان چه‌کار می‌خواهی بکنی؟»