Sunday, December 19, 2010

واقعا گندم بود؟

همه‌چی ارزونه
من چه‌قد پول‌دارم
از حساب بانکیم
به خودم می‌بالم

بگو این یارانه
تا ابد پابرجاست
حالا که اسکناس
ته جیبم پیداست

پول آب و برقو
اول ماه دادم
اجاره هم مفته
دیگه من آزادم

از سر خوشبختی
دیگه من بی‌کارم
سیب‌زمینی گوجه
تو حیاط می‌کارم

همه‌چی آرومه
تو کنارم هستی
درای قلبم رو
چه هدفمند بستی

تاکسی‌ها مجانی
خالیه بی‌.آر.تی
همه باهم دوستن
شهری و داهاتی

توی باک ماشین
پره از بنزینه
مسوول پمب بنزین
فارسی‌وان می‌بینه

تو به من پول دادی
یارانه‌‌ی نقدی
حسابی هدفمند
برای خوشبختی

دیگه یادم رفته
دولت چندم بود
رییس‌ ِ جمهورش
عاشق مردم بود

قشر آسیب‌پذیر
دهک‌ِ چندم بود؟
اینی که من خوردم
واقعا گندم بود؟

Sunday, December 12, 2010

چون دگرباره امید بازگشتم نیست

هرچند دگرباره امید بازگشتم نیست
هرچند امیدم نیست
هرچند امید بازگشتم نیست

        به تزلزل میان سود و زیان
درین گذر کوتاه     کجا که رؤیاها در گذرند ۴۳
از برزخ ِ  رؤیاگذر ِ  میان زاد و میر
(تبرکم بخش پدر) ۴۴ گرچه آرزو نمی‌کنم آرزوی این چیزها کنم

از پنجره‌ی چارتاق   رو به ساحل خارا
بادبانهای سفید   هنوز میافرزاد دریاسو، دریاسو افرازان
بال‌های نشکسته

         و دل ِ گمشده سخت می‌شود و شاد می‌شود
به گل گمشده یاسمین و صداهای گمشده‌ی دریا
و جان ِ سُستمایه به شورش می‌خیزد
برای باهوی خمیده‌ی زرین و بوی گمشده‌ی دریا
به بازیاب می‌خیزد
بانگ بلدرچین و مرغ چرخنده‌ی باران را
و دیده‌ی نابین میافریند
تاش‌های تهی میان دروازه‌های عاج ۴۵
و رایحه تجدید ِ نمکمزّه‌ی ریگزار می‌کند

        اینک زمان ِ َ تنِش میان میر و زاد
مکان انزوا    کجا که سه رؤیا در گذرند
بین صخره‌های آبی
ولی صداهای برانگیخته از سرخدار که بر باد می‌رود
باشد که سرخدار ِ دگر انگیزد و پاسخ گوید.

خاهر خجسته ، مادر قدسی ، جان ِ چشمه ، جان ِ باغ ،
مگذار که خود را با دروغ به سُخره بگیریم
بیاموز روی آریم و روی نیاریم
بیاموز در سکون بنشینیم
حتا میان این صخره‌ها،
آرامش ما درخواست او ۴۶
و حتا میان این صخره‌ها
خاهر ، مادر
و جان  ِ رودبار، جان ِ دریابار ۴۷،
مگذار در جدایی باشم ۴۸

     و بگذار بانگ من فرا تو آید ۴۹.


باب ششم (پایانی) «چهارشنبه‌ی خاکستر»* / تی‌.اس الیوت/ ترجمه‌ی بیژن الهی 
پانویس‌ها در ادامه‌ی مطلب (Read More)