Wednesday, March 17, 2010

خبرنگار، خبرنگار می‌میرد


فروردین ۸۹ ششمین سال خبرنگاری را آغاز می‌کنم. وقتی واردش شدم هم می‌دانستم این یکی با بقیه‌ی کارهای زندگی‌ام که همه نیمه‌کاره رها شده‌اند فرق دارد.

دوستش دارم.
خبرنگاری شغل نیست. یک ایدئولوژی است. یک جهان‌بینی برای زندگی. یک خبرنگار فقط هشت ساعت در روز خبرنگار نیست. حتی در خواب هم خبرنگاری می‌کند. شاید درکش برای کسانی که تجربه‌ نکرده‌اند دشوار باشد. همین‌قدر بگویم که لحظه‌ای نمی‌توانید از خبرنگاری جدا شوید. چشم‌های‌تان جور دیگر می‌بیند و گوش‌های‌تان جور دیگر می‌شنود.

مصداقش بسیار خبرنگارانی که در شرایط سخت، دست از این کار نکشیده‌اند. نه‌اینکه آدم‌های شجاعی نبوده‌اند، اما دلیل اصلی شجاعت نیست. خبرنگار نمی‌تواند خبرنگار نباشد.

خبرنگار، خبرنگار می‌میرد.

2 comments:

لاماری said...

جمله ی آخر مث چک بود!

Unknown said...

ولی من فکر می کنم خبرنگار می میره, تا خبرنگار بمونه :)